loading...
منتظران
admin بازدید : 0 دوشنبه 28 مرداد 1392 نظرات (0)

دل نوشته ها...

عصر یک جمعهء دلگیر، دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است؟چرا آب به گلدان نرسیده است؟چرا لحظهء باران نرسیده است؟ وهر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است، به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است. بگو حافظ دلخسته زشیراز بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است ؟چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است؟دل عشق ترک خورد، گل زخم نمک خورد، زمین مرد، زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد،فقط برد، زمین مرد، زمین مرد ،خداوند گواه است،دلم چشم به راه است، و در حسرت یک پلک نگاه است، ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی، برسد کاش صدایم به صدایی...
عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس، تو کجایی گل نرگس؟به خدا آه نفس های غریب تو که آغشته به حزنی است زجنس غم و ماتم، زده آتش به دل عالم و آدم مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کرده ای؟ ای عشق مجسم! که به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت. نکند باز شده ماه محرم که چنین می زند آتش به دل فاطمه آهت به فدای نخ آن شال سیاهت به فدای رخت ای ماه! بیا صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و این بزم توئی ،آجرک الله!عزیز دو جهان یوسف در چاه ،دلم سوخته از آه نفس های غریبت دل من بال کبوتر شده خاکستر پرپرشده، همراه نسیم سحری روی پر فطرس معراج نفس گشته هوایی و سپس رفته به اقلیم رهایی، به همان صحن و سرایی که شما زائر آنی و خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت زیر رکابت ببری تا بشوم کرب و بلایی، به خدا در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد ،نگهم خواب ندارد، قلمم گوشه دفتر غزل ناب ندارد، شب من روزن مهتاب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق بیچارهء دلدادهء دلسوخته ارباب ندارد...تو کجایی؟ تو کجایی شده ام باز هوایی،شده ام باز هوایی...
گریه کن ،گریه وخون گریه کن آری که هر آن مرثیه را خلق شنیده است شما دیده ای آن را و اگر طاقتتان هست کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم، و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود چون تپش موج مصیبات بلند است، به گستردگی ساحل نیل است، و این بحر طویل است وببخشید که این مخمل خون بر تن تبدار حروف است که این روضهء مکشوف لهوف است، عطش بر لب عطشان لغات است و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است، و ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است ،ولی حیف که ارباب «قتبل العبرات» است، ولی حیف که ارباب«اسیر الکربات» است، ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین ابن علی تشنهء یار است و زنی محو تماشاست زبالای بلندی، الف قامت او دال و همه هستی او در کف گودال و سپس آه که «الشّمرُ ...»خدایا چه بگویم «که شکستند سبو را وبریدند ...» دلت تاب ندارد به خدا با خبرم می گذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی، تو خودت کرب و بلایی، قسمت می دهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی، تو کجایی ... تو کجایی...


admin بازدید : 0 دوشنبه 28 مرداد 1392 نظرات (1)

علی‌(ع) در هيجدهم ذي الحجه خطبه ‌خواندند و در ذيل این آيه صحبت كردند: «اِنَّ اللهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفََّاً كَأَنَّهُم بُنيَانٌ مَرصُوصٌ »:"خدا دوست دارد کسانی را که در راه او صف در صف چون بنايي محكم، کارزار می‌کنند" حضرت گفتند مردم مي‌گویند که اين آيه در رابطه با مجاهدان میادین جنگ است و منظور از سبيل الله جهاد در راه خداوند است. سپس فرمودند: «اَتَدرُونَ مَا سَبِيلُ اللهِ، اَتَدرُونَ مَا طَرِيقُهُ، اَتَدرُونَ مَا صِرَاطُهُ»:"می‌دانید سبیل و طريق و صراطِ خدا چیست؟"بعد گفتند: «اَنَا الطَّرِيق، اَنَاالسَّبِيل، اََنَا الصِّرَاط»:"طريق منم، سبيل منم، صراط منم!»" چقدر جالب است!


صراط مستقيم در روايات به امام زمان (عجل) تعبیر شده است. حال، راه رسيدن به امام زمان چیست؟ راه آن است كه انسان موحد باشد تا تسليم ايشان شده و در صراط ايشان قرار گيرد. اگر غير موحد باشد، ديگران برايش مهم خواهند بود و راهش را مي‌زنند و قبل از اين كه بخواهد در صراط امامش بيايد، در صراط ديگران مي‌رود. چرا ما وقتي به مسجد جمكران مي‌رويم، نماز استغاثه يا نماز امام زمان(عجل) مي خوانيم؟ براي اين كه استغاثه به امام زمان، استغاثه به صراط مستقيم است؟ می‌گوید اگر نتوانستيد در صراط مستقيم ارتباط با ايشان را درك كنيد و دستتان به ايشان نرسيد، «‌اياك نعبد و اياك نستعين» را دوبار و سه بار و چهار بار و دست آخر صد بار در نماز بگوييد! می‌خواهد بگويد هر كدامتان ديديد با آقا مسأله داريد، بدانيد حتماً با خدا مسأله داريد. اول برويد مسأله‌تان را با خدا درست كنيد، بعد مسأله با ايشان حل مي‌شود. مشكل ما همين ‌جاست! چون ایشان درب ورود به صراط مستقيم هستند.


«مَن اََصلَحَ فيما بَينَهُ وَ بَينَ الله عَزَّ وَ جَلَّ، اَصلَحَ اللهُ تَبَارَكَ و تَعَالَي فيما بَينَهُ وَ بَينَ الناسِ »:"کسی که رابطه‌ی بین خودش و خدا را اصلاح کند، خدا رابطه‌ی بین او و خلقش را اصلاح می‌کند" امام زمان هم جزء خلق است! پس هر كس مي‌خواهد بين خودش و امام زمانش اصلاح شود، بايد ابتدا بين خود و خدايش را اصلاح كند. از اين جهت مي‌گويد اگر «اياك نعبد و اياك نستعين» درست شد، بعدش که «اهدنا الصراط المستقيم‌» است، درست مي شود و باب هدايت به سوي صراط مستقيم برايش باز مي‌گردد.


7- بشر، امروز از خودش كمك مي خواهد.

«اياك نستعين» يا استعانت بشرِ امروز از خودش است. كارهايي كه مي‌كند، تعريف از خودش مي باشد. بشريت امروز با همه ي علم و معرفتي كه پيدا كرده، در مقابل اين طوفاني كه دارد همه را غرق مي‌كند، وضع فرزند نوح را دارد. آیه‌ي قرآن می‌گوید «وَنَادَي نُوحٌ اِبنَهُ وَ كَانَ فِي مَعزِلٍ، يَا بُنَيَّ اركَب مَعَنَا وَ لاَ تَكُن مَعَ الكَافِرِينَ »:"نوح(ع) فرزندش را که در شرف غرق شدن بود صدا زد که فرزندم با ما سوار کشتی شو و با کافران مباش" امروز هم انبيا مي‌گويند «اِرکَب مَعَنَا»"اي بشر همراه ما سوار كشتي شو و با كافران نباش" ولي بشر جواب فرزند نوح را مي دهد و مي‌گويد: «سَآوِي اِلَي جَبَلٍ يَعصِمُنِي مِنَ المَاء »:"به كوهي پناه مي‌برم كه من را از آب حفظ مي‌كند!" کوهی كه بشر امروز مي‌خواهد به آن پناه ببرد، دانش اوست. جواب انبيا اين است كه: «‌لاَ عَاصِم َاليَومَ مِن اَمرِاللهِ اِلاَّ مَن رَحِم»:"امروز هيچ پناهي از امر عذاب الهي جز رحم خدا نيست"!


آيه مي گويد هر بهره‌اي كه انسا‌ن بخواهد ببرد، نمي‌تواند از قلمرو رحم خارج باشد. اين امر عذابي كه آمده هيچ چيز جز رحم خدا، جلودارش نيست. بچه وقتی كه مادرش او را تنبيه كند، در آن حالت صدايش به مادر مادر بلند مي‌شود و به او پناه مي برد. اين خيلي معنا دارد! اگر وقتي كه مادر دارد تنبيه مي‌كند، بگويد بابا بابا! اين گوياي حال نيست. چرا فرزند اين‌طور مي‌گويد؟ چون به حدي به مادر وابسته و دلبسته است و به حدي قلمرو مادر وسيع است كه وقتي او را تنبيه مي‌كند، پناهي غير او نمي‌گيرد! اين‌جا هم وضع همين‌طوراست؛ به حدي قلمرو رحمت الهی وسيع است كه وقتي امر عذاب بیاید، صدايش به ربِّ ربِّ بلند مي شود و پناهي غير از رحم او نمی‌يابد كه غير آن هم براي بشر نیست.
وضعي كه عالم اكنون دارد، حالت طوفاني است كه همه دارند در آن غرق مي‌شوند. ديني كه خداوند فرستاده، به منزله‌ي كشتي است كه اين‌ها در اين كشتي بيايند و به‌وسیله‌ی رحم او بتوانند حفظ شوند. نبي گرامي اسلام فرمود:«اَلاَ اِنَّ مَثَلَ اَهلِ بَيتِي كَمَثَلِ سَفِينَهَ نُوحٍ، مَن رَكِبَهَا نَجَي، وَ مَن تَخَلَّفَ عَنهَا هَلَكَ »:"آگاه باشيد كه مثل اهل بيت من مانند كشتي نوح است. هر كس سوار آن كشتي شد، نجات يافته است و هركس كه تخلف كرد و سوار نشد، هلاك شده است".
اگر كسي دقت كند، اداي شهادتين چيزي شبيه وارد شدن به كشتي است انسان وقتي كه وارد ديني مي‌شود، مثل اين مي ماند كه از طوفان وارد كشتي شده است. آن‌هايي كه در بيرون كشتي هستند، مي‌بينند عده‌اي روي آب افتاده و دارند غرق مي‌شوند، ولي آن‌هايي كه داخل كشتي هستند، به سلامت از وسط امواج عبور مي‌نمايند.


حسين بن علي‌(ع) در روز عاشورا، كشتي و اهلش را به سلامت به ساحل رساند. حالا گاهي شاعر مي‌خواهد مثلاً دلسوزي كند و تعبير مي‌كند و مي‌گويد:"کشتيْ شكست خورده‌ي طوفان كربلا!" خوب شاعر است و تقصير ندارد، دارد در حوزه‌ی ديگري صحبت مي‌كند و منظورش این نيست كه حسين بن علي‌(ع) يك كشتي شكست خورده است! روایت می‌گوید که «‌اِنَّ الحُسَين مِصبَاحُ الهُدَي وَ سَفِينَهُ النِّجَاهِ»:"حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است"، آیا سفينه‌ي نجات، مي تواند کشتی شكست خورده باشد؟ اگر باشد كه نمي تواند نجات دهنده باشد! روایت می‌گوید کشتی نجات است نه شکست خورده! اين‌ها تعبيراتي است كه شاعران درعالم شاعري خودشان دارند. به هر جهت اگر بخواهيم يك كشتي مثال بزنيم كه شكست نخورد و نمي خورد و در طوفان‌ها نجات دهنده است، همين كشتي نجات امام حسين (ع) است.


جاي ديگر مي‌گويد «‌لاَ اِكرَاهَ فَي الدِّينِ، قَد تَبَيَّنَ الرُشدُ مِنَ الغَيِّ، فَمَن يَكفُر بِالطَاغُوتِ وَ يُؤمِنُ بِاللهِ، فَقَدِ استَمسَكَ بِالعُروَهِ الوُثقَي لَانفِصَامَ لَهَا‌ »:"در دين هيچ اجباري نيست و راه از بيراهه بخوبي آشكار شده است.پس هر كس يه طاغوت كفر ورزد و به خدا ايمان آورد، به يقين به دستاويزي استوار كه آن را گسستن نيست چنگ زده است و خدا شنواي داناست" در اين آیه هم صحيح است بگويند دست او به ريسماني است كه پاره شدني نيست و بدين‌وسيله هدايت شده است و هم صحيح است بگويند در يك كشتي نشسته كه آن كشتي غرق شدني نيست. علي‌(ع) مي‌فرمود: «شُقُّوا اَموَاجَ الفِتَنِ بِسُفُنِ النِّجَاهِ‌ »:"امواج فتنه را بوسيله‌ي كشتي‌هاي نجات بشكافيد".


راه انبیاء؛ تنها راه نجات بشر

مشكل بشر امروز همين است كه مي‌گويد «سَآوِي اِلَي جَبَلٍ يَعصِمُنِي مِنَ المَاءِ» اين كوه‌هايي كه مي‌خواهد او را از طوفان‌ها حفظ كند، بايد يكي يكي فرو بريزند. قبلاً ماركسيسم را به عنوان يك كوه درست کردند و فرو ریخت و حالا كاپيتاليسم، اومانیسم، دموكراسي و غيره را درست کرده و مي كنند و فرو خواهند ريخت. در روايات داريم كه آن حضرت(عج) ظهور نمي‌كند مگر بعد از اين كه تمام كساني كه داعيه ي عوض كردن انسان ها دارند، روي كار بيايند و به بطلان داعيه شان برسند و تسلیم شوند. تا اين‌ها روي كار نيايند، حضرت نمي‌آيد.
‌لِكُلِّ اُنَاسٍ دُولَهٌ یَرقُبُونَهَا
وَ دُولَتُنَا فِي آخِر الدَّهرِ تَظهَرُ
"هر دسته و گروهی دولت‌هايي دارند که به‌زودی می‌آیند و دولت ما در آخر الزمان خواهد آمد»


اِهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ

هدايت و رهبري، لب سوره‌ی حمد

اين آيه بیشترین شرح سوره‌ی حمد را به خود اختصاص داده است. سوره‌ی حمد جزء سوره‌های مختصر و بسیار فشرده است. حالا نگاه کنید که در همین سوره‌ی مختصر، بیشترین شرح را برای صراط‌مستقیم گذاشته و نصف سوره را خرج آن کرده است. این می‌رساند که خدای تعالی عنایت ویژه‌ای به این موضوع دارد.
هر كس بخواهد سفري را آغاز کند، بايد با كسي همسفر شود كه خودش راه افتاده باشد، نه این که با يك آدم از كار افتاده مشورت كند و همسفر شود! اگر «‌اياك نعبد و اياك نستعين‌»، مسلماني را از حالت قصد اقامت در دنيا خارج نمود و مسافر صراط مستقيم گرداند، سؤالي كه براي مسافر مطرح مي‌شود اين است كه از كدام راه برود و همسفر او كيست؟ می‌گوید خدایا هدایتم کن که هادی لازم دارم و بدون آن گمراه خواهم شد.
چكيده‌ي سوره‌ي حمد، درخواست هدايت و عضويت در صراط مستقيم است. صراط، معبر است و عبادت را حركت و عبور معرفي مي نمايد. اين مطلب پيشرفته‌اي‌است كه انسان معتقد شود كه عبادت سير و سلوك و حركت است.


چرا به صراط، مستقيم ‌گويند؟

ما در فارسی به مستقيم، راست در مقابل کج مي‌گوييم، در حالی‌که ريشه‌ي لغت مستقيم از «قیام به معناي پايداري و ثبات» است. به همین خاطر، به صراط بخاطر استواري و استمرار آن در مقابل راه‌هاي ديگر برای هدایت انسان، مستقيم مي گويند. «‌يُثَبِّتُ اللهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالقَولِ الثَّابِتِ فِي الدُّنِيَا وَفی الاَ خِرَه وَ يُضِّلُّ اللهُ الضَّالَمِينَ وَ يَفعَلُ اللهُ مَا يَشَاءُ۱»:خدا ثابت قدم مي دارد مومنين را به قول ثابت در دنيا و آخرت و ظالمين را گمراه مي‌نمايد و اين‌گونه است كه خداوند آن‌چه بخواهد انجام مي‌دهد" قول ثابت در دنيا و آخرت، همان صراط مستقيم است؛ یعنی محبوب و مطلوب و حرف مومن از دنيا تا آخرت دو تا نمي‌شود و يك منظور بیشتر ندارد. صراط مستقيم صراطي است كه با مرگ و زندگي رنگ نمی‌بازد. مسلماني که در مسیر صراط مستقیم مي افتد، آن‌چنان «تحول» عمیق فکری و روحی پیدا می‌کند که ثبات آن به وسيله‌ي مرگ، اصلاً رنگ نمي‌اندازد. علتش هم اين است كه موت و حيات چهره‌هاي خلقتند؛ «خَلَقَ المَوتَ وَالحَيوَهَ لِيَبلُوَكُم اَيكُّمُ اَحسَنُ عَمَلاً‌۱»:"مرگ و زندگی را آفرید تا بیازماید کدامتان بهترین عمل را انجام می‌دهید"و مسلمان با عمل به «اياك نعبد و ايا ك نستعين» به «تحولی» در وجود خود دست می‌یابد که از مرگ و زندگي که چهره‌هاي خلقتند، بالاتر می‌باشد. این تحول، همان صراط مستقيم است.


ببينيد! زمين بخاطر چرخش خاص آن، شب و روز دارد، اما كره ماه از شب و روز بيرون است. موت و حيات مثل شب و روز است. مومن هم كه از اين عالم بيرون رفت، با «تحولی» که قبلاً در او صورت گرفته، مافوق موت و حيات مي شود. چرا؟ چون مومن به جايي تكيه كرده كه تغيير وضعيت موت و حيات نسبت به او سايه نمي‌اندازد. مؤمن به خالق موت و حيات تكيه دارد كه همه جا مِلك اوست. اگر كسي بر مبناي «‌ايا‌ك نعبد و ايا‌ك نستعين» با خدا انس گرفت، اعمال و حالاتش يكي می‌شود و اين همان ثبات و استقامتي است كه در معناي مستقيم نهفته است. ثبات يعني اين‌كه انسان به مرحله‌اي برسد كه مرگ و زندگي برايش فرقي نكند.


صراط مستقيم چيست؟

1- صراط مستقيم، هدايتي بعد از توبه، ايمان و عمل صالح

با توجه به آیه‌ی «اِنِّي لَغَفَّّارٌ لِمَن تَابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحَاً ثُمَّ اهتَدَي۱»:"من نسبت به کسی که توبه کند و ایمان بیاورد و عمل صالح انجام دهد، آمرزنده‌ام و چنین کسی هدایت یافته است" امامان بزرگ ما علیهم السلام، از روي جايگاه «ثُمَّ» در آیه‌ی فوق، خبر از هدايتي داده‌اند كه متأخر از توبه و ايمان و عمل صالح است. درست مثل آیه‌ی؛ «‌اَليَومَ اَكمَلتُ لَكُم دِينُكُم وَ اَتمَمتُ عَلَيكُم نِعمَتِي...‌۲» كه نزول ولايت را مشروط به تكميل فروع دين يعني نماز و حج و امر به معروف ونهي از منكر، قرار داده است، این‌جا هم هدایت به صراط را مشروط به توبه و ايمان و عمل صالح، قرار داده است.
«ثم اهتدي» معادل «اهدنا الصراط المستقيم"است و آن امتحان نهايي است كه بعد از اتمام آزمايشهاي توبه و ايمان و اعمال صالحه (فروع دين)، براي مسلمان در هدايت پيش مي‌آيد. امتحان نهايي، امتحان صداقت مسلمان در عمل به قولی که با گفتن «اياك نعبد و اياك نستعين» داده است، می‌باشد كه در صورت موفقيت، به هدایت در صراط مستقيم دست می‌یابد.
موفقيت در اين امتحان بستگی به انتخاب راهي دارد كه بنده بر‌می‌گزیند؛ راهی که بنده با انتخاب آن به خدا مي‌گويد هر كس را كه تو تعيين كني، همان را قبول دارم و جز مطيع تو را اطاعت نمي‌كنم و با اين انتخاب، وارد حوزه‌ي «اهدنا الصراط المستقيم» مي‌شود. اما مسلماني كه اين عهد را نقض كند و مطيع قدرت‌ها شود و بر سر آن معامله كند، «مغضوبٌ عليهم» است. اما اگر خبر از ماهيت كار ندارد و در عقل و فهم مغلوب شود و گولش بزنند و بازي بخورد، از ضالّين مي كردد!


هدايت بعد از صداقت

خدا می‌گوید كار شما «‌اياك نعبد واياك نستعين» است و كار ما هدایت به «‌صراط مستقيم». خدای تعالی هدایت را به خودش نسبت مي‌دهد و می‌گوید شما نمي‌توانيد صراط مستقيم را كشف كنيد؛ اين كار خدا است كه شما را به سوي آن هدايت كند. آن چيزي كه وظيفه‌ي شماست، صدق در «اياك نعبد و اياك نستعين» است!
هر كس در «‌اياك نعبد واياك نستعين» صادق بود، هدایت به صراط برايش حتمي است و هر کس که در هدایت به صراط، لغزش پيدا کرد، گرفتار «مغضوب عليهم» يا «‌ضالين» می‌شود. کسانی که در ميدان نبرد نمی‌توانند استقامت كنند، كارهايي قبلاً انجام داده‌اند که بر اساس «‌اياك نعبد واياك نستعين» نبوده و مسأله‌دار شده‌اند.
آقاي پرورش می‌گفت: من به مرحوم دكتر بهشتي گفتم اسم اين سكوتي را كه اين‌قدر عليه شما حرف مي‌زنند و شما جواب نمي‌دهيد، چه بگذاریم؟ اين صبر است يا بي‌حالي و بي‌تفاوتي؟! مرحوم آقاي بهشتي اين آيه را خواند: «‌اِنَّ اللهَ يُدَافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا۱»:"خداوند از کسانی که ایمان می‌آورند، دفاع می‌کند" ایشان از من پرسيد كه فاعل آمَنُوا كيست؟ گفتم مومنين، گفت اگر ضمير را جدا كنيد به چه كسي بر مي‌گردد؟ گفتم به الله. گفت پس چه مي‌گوييد؟ دفاع كار ما نيست، كار او است؛ ما داريم كار ايمانمان را مي كنيم. در روايات داريم كه خدا از مومنين عهد گرفته كه از خودشان دفاع نكنند؛ گفته اگر خودت دفاع كردي، كار خراب مي‌شود، بگذار من از تو دفاع كنم!



2- صراط مستقيم؛ ولايت اهل بيت (ع)

تفاوت «‌اياك نستعين» با «‌اهدنا الصراط المستقيم‌» اين است كه «اياك نستعين» كلّي تر است و اين تفاوت زيبايي است. مؤمن با گفتن «اياك نستعين»، مي گويد هر چه مي‌خواهم از تو مي‌خواهم، ولي با گفتن «‌اهدنا الصراط المستقيم‌»، يك چيز و آن هدايت را مي‌خواهد.


لازمه‌ي توحيد، ایجاب می‌کند که صراط به اهل بيت متصل شود. اين اتصال را ولايت مي‌گوييم. اين كه در روايات داريم: «‌بُنِيَ الاِسلاَمُ عَلَي خَمسٍ، عَلَي الصَّلوهِ وَالصَّومِ و الحَجِّ وَ الجَهَادِ وَ الوِلاَيَهِ وَ لَمْ یُنادِ بشَيءٍ كَمَا نُودِيَ بِالوِلاَيَه »:"اسلام بر پنج پایه استوار است، بر روزه و نماز و حج و جهاد و ولایت و ولایت بالاتر از همه است" بر ولايت بيشتر از نماز و روزه وحج و جهاد تاكيد شده است. امام صادق(ع) اظهار تأسف مي‌كند و مي‌گويد: «‌وَ اَخَذَ النَّاسُ اَربَعَه‌»:"مردم چهار مورد اول را گرفتند و ولايت را كه از همه مهم‌تر بود، رها كردند" انسان اگر عضو كاروان ولايت‌الله بشود و ولايت خدا را پيدا كند، وضعيتش كاملاً با قبل فرق خواهد کرد.

«‌اَللهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ اِلَي النُّورِ :"خدا ولی ّو سرپرست کسانی است که ایمان آورده‌اند و آن‌ها را از ظلمت به‌سوی نور خارج می کند". يعني «‌يُخرِجُهُم بِالوِلاَيَهِ مِنَ الظُّلُمَاتِ اِلَي النُّورِ». چیزی که مومنان را از ظلمت به سوي نور می‌برد، اَعمالي مثل نماز و روزه و غيره نیست. این اعمال، شروط ولايت هستند. عاملي كه انسان را از ظلمت بسوي نور خارج مي كند، ولايت است. آيه خيلي زيبا می‌گوید: «اَللهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا»، يعني تا ولايت بين انسان و خدا منعقد نشود، «يُخرِجُهُم مِنَ الظُلُمَاتِ اِلَي النُّورِ»، يعني هدايت حاصل نمي‌شود. نمي‌گويد که خارج می‌شوند، می‌گوید خدا انسان را از ظلمت به سوي نور خارج مي‌كند و اين كار را خدا به خودش نسبت مي‌دهد. به عبارت ديگر همان طور كه ولايت را خدا به خودش نسبت مي دهد، خروج از ظلمت بسوي نور را هم بعد از ولايت ذكر مي‌كند؛ يعني اين خروج به كمك ولايت صورت مي‌گيرد. يعني تا ولايت بين انسان و خدا واقع نشود، هيچ عملي مثل نماز و روزه و زكات و امر به معروف و نهي از منكر و جهاد اين هنر را ندارند كه انسان را از ظلمت به سوي نور خارج كنند. اين است كه در روايت داريم «‌اَلمَرءُ مَعَ مَن اَحَبَّ»:"شخص با آن‌چه دوست مي‌دارد، محشور مي‌شود".



علت تطبيق صراط مستقيم به اهل بيت(ع) چيست؟

امام صادق (ع) به ابوحنيفه گفت: آيا تفسير و معناي قرآن را مي‌داني؟ گفت بله مي‌دانم. گفت آيا به آن حكم و فتوا نمي‌دهي؟ گفت بله فتوا مي‌دهم. گفت اين آيه چه مي‌گويد؟ «وَ جَعَلنَا بَينَهُم وَ بَينَ القُرَي الَّتِي بَارَكنَا فيها، قُرَيً ظَاهِرَهً وَ قَدَّرنَا فِيهَا السَّير، سِيرُوا فِيهَا لَيَالِيَ وَ اَيَّامَاً آمِنِِينَ »:"ميان آنان و ميان آبادانيهايي كه در آن ها بركت نهاديم، شهرهاي متصل به هم قرار داديم و در ميان آن ها مسافت را، به اندازه، مقرر داشتيم. در اين راه ها، شب ها و روزها آسوده بگرديد". حضرت انگشت گذاشتند روي آمنين و گفتند"اين چه راهي است كه مي‌گويد شب‌ها و روزها در آن ایمن حركت كنيد؟"گفت: راه مكه است. فرمود: آيا خدا شهادت مي‌دهد كه راه مكه امن است؟ مگر فلاني را در راه مكه نكشتند و فلاني را دزد نزد؟ اگر بگويي دزد نزد كه دروغ گفته‌اي و اگر هم بگويي دزد زد، پس قرآن درست نگفته و به راهي كه امن نيست، آمنين گفته است! ابوحنيفه درمانده شد و گفت پس معنايش چيست؟

فرمودند: ما قراي ظاهره هستيم و قرآن قريه‌ي مباركه است. ما واسطه‌ي بين مردم و قرآن هستيم. مردم به قريه‌ي ظاهره، یعنی به‌سوی ما مي‌آيند و از اين جا به قريه‌ي مباركه که قرآن‌ است‌‌ ‌‌مي‌روند.


پس تقدير الهي اين است كه ائمه علیهم السلام، مسير و صراط مستقيم باشند و مردم از اين مسيرها شب و روز ايمن عبور كنند؛ نه‌تنها روز كه شب هم در امان حركت نمايند! ولي ناشكري كردند و گفتند «‌حَسبُنَا كِتَابَ اللهِ»:"کتاب خدا برای ما کافی است"، خودمان يكراست به قريه‌ي مباركه مي‌رويم و از قريه‌ي ظاهره رد نمي‌شويم! «وَظَلَمُوااَنفُسَهُم»:"و به اين ترتيب به خودشان ستم کردند" «‌فجَعَلنَا هُم اَحَادِيثَ وَ مَزَّقنَاهُم كُلَّ مُمَزَّقٍ وَ اِنَّ فِی ذَلِکَ لَآيَاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُور »:"پس آنها را موضوع حكايتها گردانيديم و سخت تارو مارشان كرديم؛ قطعاً در اين ماجرا براي هر شكيباي سپاسگزاري، عبرتها است".


قرآن براي كساني كه اهل بيت را قبول دارند، هدايت است و براي آن‌هايي كه قبول ندارند، مايه گمراهي مي‌شود. «‌يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَ يَهدِي بِهِ كَثِيراً وَ مَا يُضِلُّ بِهِ اِلاَّ الفَاسِقِينَ »:"بسياري را با آن گمراه و بسياري را هدايت مي كند ولي جز نافرمايان را با آن گمراه نمي كند" مسلمانان يک‌بار درغدیر خم با رسول خدا‌(ص) و یک‌بار هم در واقعه‌ي عثمان، بر ولايت علي‌(ع) به‌عنوان امير‌المومنين بيعت كردند، ولي ميثاق‌ها را بعد از محكم كردن شكستند. «اَلَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهدَاللهِ مِن بَعدِ مِيثَاقِهِ وَ يَقطَعُونَ مَا اَمَرَاللهُ بِهِ اَن يُوصَلَ وَ يُفسِدُونَ فِي الاَرضِ، اُولَئِكَ هُمُ الخَاسِرُونَ »"آنان که عهد خدا را بعد از میثاق می‌شکنند و آن‌چه را که خدا امر به پیوستن به آن ها کرده( يعني ولايت) قطع می‌کنند و در زمین فساد می‌نمایند، اینان همان ضرر کنندگان هستند" خداوند می‌گوید ما ضرر نكرديم، خودشان ضرر كردند.


اهل بيت عليهم السلام به ما مي‌گويند كه هرچه قرآن مي‌گويد قصه‌ي ما است. اگر انسان اين مطلب را فهميد، آيه را فهميده است. از همين جا فهمیده می‌شود که چرا صراط مستقيم به اهل بيت تطبيق داده شده است؟ زيرا ولايت، اساس عبادت است و هدايت بدون ولايت، ضلالت می‌باشد. در نماز هم، نماز‌گزار اول در کشتی ولایت قرار مي گیرد تا بعد نمازش عبادت باشد. قرآن در آيه «فَاتَّقُوا اللهَ وَ اَطِيعُونِ »، تصريح دارد كه شرط اول دینداری، اطاعت است. به عبارت ديگر دين، حضور در كشتي ولایت است.


در دوره‌ي نوح، هر كس كه در كشتي آمد، نجات پيدا كرد و هر كس نیامد، هلاك شد. در دوره‌هاي بعد، ديگر مثل زمان حضرت نوح علیه السلام نيست که به ‌صورت فيزيكي كشتي به آب اندازند! در اين دوره کشتی امام حسین علیه السلام مطرح مي شود. «مَثَلُ اَهلِ بَيتِي كَمَثَلِ سَفِينَهُ نُوحٍ، مَن رَکِبَهَا نَجَی وَ مَن تَرَکَهَا غَرَق ». چقدر تشبيه قشنگي است! سفينه‌ي نوح صدها سال طول كشيد تا ساخته شد. حضرت نوح(ع) اول درخت‌ها را کاشت و سيصد سال طول کشید تا نخل‌ها بزرگ شدند. بعد آن ها را بريد و تخته‌ها را به هم وصل كرد و اين كار صد و پنجاه سال طول كشيد تا كشتي ساخته شد. كشتي اهل بيت هم همين‌طور ساخته شده است. درغدير خُم هسته‌اش كاشته شد. جريان سقیفه مرحله ا‌‌ي ديگر از ساخت و حفاظت آن است. صلح امام حسن مجتبي (ع) و واقعه‌ی عاشورا، مراحل دیگر آن است. از بعد از عاشورا، دوره‌ي توسعه است و علما در زمان حاضر خدمه‌های این كشتي هستند. امام‌ ره اين كشتي را روي آب انداخت.
admin بازدید : 3 دوشنبه 28 مرداد 1392 نظرات (0)

ااز انتظار تا اجتهاد

اهمیت عالمان دینی و تعمیق و توسعه ی اجتهاد
انتظار، اجتهاد را قاعده مند و پویا ساخت و فقیهان را مدد کرد تا در روزگار غیبت امام علیه السلام احکام دینی را به مردم برسانند. این کارکردِ مهمی است که در مکتب انتظار رقم خورد و با خود، دست آوردهای فراوانی را به همراه آورد. در این قسمت از چگونگی این حرکت حیات آفرین، بحث می کنیم.
پیش از ورود به بحث لازم است قلمرو موضوع مشخص شود. منظور از علما در این عنوان، عالمان دینی یعنی فقها هستند و منظور از پاسداری، اعم از احیا، حفظ، نشر و گسترش معارف دینی و ستیز در برابر تجاوزگران به حریم دین است. مراد از دین نیز مجموعه ی معارف و اعتقادات، اخلاقیات و امور تربیتی و احکام و مسائل علمی است که از آن به قوانین و مقررات موضوعه یا به اصطلاح فقها «فقه» تعبیر می شود.
بستر بحث از نظر زمانی، عصر انتظار یعنی از زمان غیبت صغری (260 ه.) است، چون عصر قبل از غیبت، عصر حضور ائمه علیهم السلام است و در عصر حضور گرچه فقها و عالمان دینی بودند، اما به علت حضور امامان علیهم السلام تحت الشعاع قرار داشتند؛ بدین معنا که مرجعیت آنان در صورت دست رسی نداشتن مردم به ائمه علیهم السلام بوده است و مردم در حد امکان سعی می کردند به منبع و مرجع اصلی مراجعه کنند. خود فقها نیز مشکلات و مسائل خود را تا حد مقدور با آن بزرگواران در میان می گذاشتند.

جایگاه عالمان دینی
عالمان دینی به لحاظ دانشی که می اندوزند و نیز به سبب رابطه ی ولایی با شیعیان یا پیشوایان معصوم و رسالت و مسئولیت خطیر پاسداری، آگاهی بخشی و تربیتی که دارند در شریعت از رتبه و جایگاه بلندی برخوردارند که از دو منظر بدان اشاره می شود:

الف) منظر آیات
قرآن می فرماید:
(و جعلنا بینهم و بین القری الّتی بارَکنا فیها قریً ظاهرةً و قدّرنا فیها السَّیر سیروا فیها لیالی و أیّاماً آمنین)؛ (1) (در میان آنان و میان آبادی هایی که در آنها برکت نهاده بودیم، آبادی های متصل به هم قرار داده بودیم و در میان آنها مسافت را به اندازه، مقرّر داشته بودیم [و به آنها گفتیم:] در این راه ها شب ها و روزها آسوده خاطر بگردید.
در چندین روایت، امامان علیهم السلام «قرای ظاهره» را دانشمندان و عالمان دینی دانسته اند که میان مردم و «قرای مبارکه» یعنی معصومین علیهم السلام قرار دارند و مردم را با ارشادها و راهنمایی های خود به «قرای مبارکه» می رسانند و مردم از حرکت در این مسیر در هر شرایطی احساس امنیت می کنند.
قرآن می فرماید:
(فلولا نفر من کلِّ فرقة منهم طائفةٌ لیفقَّهوا فی الدّین و لیُنذروا قومهم اذا رَجَعوا إلیهم لعلّهم یحذرون)؛ (2) چرا از هر گروهی از آنان (مؤمنان) طایفه ای کوچ نمی کند تا در دین (و معارف و احکام اسلام) آگاهی یابد و به هنگام بازگشت به سوی قوم خود آنها را بیم دهند؟! شاید (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند و خودداری کنند.
منظور از تفقّه در دین، فراگیری همه معارف و احکام اسلام، اعم از اصول و فروع است. بنابراین آیه یاد شده دلیل روشنی است بر این که همواره گروهی از مسلمانان به عنوان انجام یک واجب کفایی باید به تحصیل علم و دانش در زمینه تمام مسائل اسلامی بپردازند و پس از فراغت از تحصیل به ارشاد و هدایت مردم همت گمارند.

ب - منظر روایات
اما اندیشه گری و تفقه از دیدگاه روایات چگونه است. امام علی علیه السلام می فرماید:
تفقَّه فی الدّین فاِنّ الفقهاءَ ورثة الاَنبیاء؛ (3) در دین تفقّه کن، زیرا فقیهان، وارثان پیامبرانند.
در این روایت، امام علی علیه السلام ضمن دستور به تفقّه در دین، فقها را وارثان انبیا معرفی کرده است.
از امام زمان عجل الله تعالی فرجه نیز دستور اکید است که:
امّا الحوادث الواقعة فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا فاِنّهم حجَّتی علیکم و اَنا حجة الله علیهم؛ (4) در حوادث و رخدادهایی که پیش می آید به روایان احادیث ما رجوع کنید که آنان حجت من بر شما هستند و من حجت خدا بر آنان می باشم.
در این توقیع شریف، حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه تکلیف شیعیان را در عصر غیبت مشخص کرده و آنان را در رخدادهای اجتماعی به روایان احادیث که همان فقها هستند ارجاع داده است. و در فلسفه ی دستور خود تأکید کرده که فقها حجّتِ آن حضرت در میان مردم می باشند.

رسالت ها و ویژگی ها
عالمان دینی در سِمَت جانشین پیامبر صل الله علیه و اله و امامان معصوم علیهم السلام از آغاز غیبت صغری تاکنون با تحمّل رنج و سختی هایِ «تفقه در دین» و نیل به مقام اجتهاد و نیز برقراری رابطه ی معنوی و پیوند ولایی با امام زمان خویش و تخلّق به اخلاق رسول الله و الگوگیری از خط مشی عملی و زندگی زاهدانه و مجاهدانه امیرمؤمنان علیه السلام توانسته اند پاسداران امین و مخلصی برای اسلام عزیز، تکیه گاه مورد اعتمادی برای پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام و پیش گامان جهاد و مبارزه با ستم گران، طاغوت ها و تجاوزگران به حریم اسلام و مرزهای مسلمانان در عرصه های فکری و فرهنگی، بلکه نظامی باشند.

مرزبانی از عقیده ی اسلامی
بخشی از رسالت ها و ویژگی های عالمان دینی در مرزبانی از عقیده ی اسلامی است؛ توضیح آن که: دشمنان عقیده و اندیشه ی اسلامی همواره - به صورت فردی و گروهی - می کوشیدند افکار و اذهان مردم را از اعتقادات و معارف حقّه دین، نهی کنند. این تلاش در دوران غیبت، ابعاد گسترده تری پیدا کرد. فقهای اسلام، شاخص ترین قشری بودند که در سنگر هدایت و ارشاد و تعلیم و تربیت به مرزبانی عقیده ی اسلامی همت گماردند و در هر عصری با استفاده از جایگاه وعظ و خطابه، نوشتن کتاب های ارزنده، تشکیل حوزه های بزرگ علمی و درسی و بحث و مناظره با سران مخالفان و مکاتب الحادی جوامع اسلامی و تشنگان حقیقت را از چشمه سارهای قرآن و سنت معصومین علیهم السلام سیراب نموده، شیاطین انس و رهزنان ایمان و عقیده ی مسلمانان را از دست یابی به اهداف شوم خود مأیوس می کردند. امام عسگری علیه السلام در این باره از قول امام صادق علیه السلام می فرماید:
علمای شیعیان ما مرزبانان مرزی هستند که شیطان و لشکریانش از آن جا قصد هجوم دارند. آنان شیاطین را از یورش به حریم شیعیان ما باز می دارند و نمی گذارند او و پیروان معاندش بر پیروان ما مسلط شوند. (5)
و نیز در روایتی دیگر از زبان پدرش امام هادی علیه السلام فرمود:
اگر بعد از غیبت قائم ما عالمانی نباشند که از دین حمایت کنند و مردم را به سوی قائم ما فرا خوانند و شیعیان ناتوان را از وقوع در دام های شیطان و پیروان سرکش او برهانند. کسی باقی نمی ماند مگر آن که از دین خدا بر می گردد. لیکن عالمان دینی زمام دل های شیعیان ضعیف را در دست می گیرند و همچون سکان داران کشتی، آنان را از خطرات و تهدیدها نجات می دهند. آنان بهترین انسان ها در پیش گاه خداوند هستند. (6)
نتیجه این که مسئله انتظار، زمینه ی تربیت علمای دینی را در بخش های مختلف فراهم کرد و تلاش مستمر و سازمان یافته علما را در ایفای نقش ها و مسئولیت هایی که در فقدان معصوم متوجه ایشان بوده، به وجود آورد. از همین رو، علما نقش مشخص تر و جدی تر را در جامعه عهده دار شدند و سازمان روحانیت، نهاد وکالت و حوزه های علمیه در این راستا شکل گرفتند و نقش ها سریع تر و تعریف شده تر مطرح شد. از آن طرف مردم هم در زمان غیبت احساس و اعتقادشان این است که تنها مرجعی که می تواند دین را از آنان اخذ نماید علمای دینی هستند علما هم نگاهشان به این بوده که بتواند در غیاب معصوم پاسخ گوی نیازها باشند.

رسالت حوزه های علوم دینی
حوزه های علوم دینی شیعه، تبلور عینی و تابلوی جاودانه فلسفه انتظارند. دل سوخته ترین عاشقان امام مهدی عجل الله تعالی فرجه، در این مهد، بالیدند و استوارترین و مایه ورترین میراث فرهنگی مهدویت را همین حوزه های مبارک آفریدند. دست پروردگانِ حوزه های شیعه، هر کدام در دیار و اقلیم خویش، پرچم انتظار بودند، بر بام تاریخ آن قوم و دیار و مشعل هایی فروزان فرا راه کاروان بشر به کعبه وصال و در تاریکستان فتنه ها، هواها، هوس ها، خدعه ها و ده ها بیراهه های راه گونه و سراب های آب نما و چراغی روشن بر مناره آرمان شهر اسلام.
اینان، در سیاه ترین دوره ها، با مدد جستن از «انتظار فرج»، امید به فرج را در دل های پاک دینان و زلال فطرتان زنده داشتند و جنبش های عدالت خواهی و ستم ستیزی را، در جای جایِ دارالاسلام به پا ساختند. امیدی که چونان دویال برای تکاپو در زندگی گذر از باتلاق ها و بیغوله های جهل، دودلی و گمراهی است. مگر نه این است که ولیّ عصر عجل الله تعالی فرجه نجات بخش بشر از کفر و ستم، در عصر سیاست هاست. مگر او، منادی عدالت، برپا دارنده حدود دینی، احیاگر معارف قرآنی و برپا کننده ی حکومت عدل الهی نیست، مگر غیر از این است که او کرامت های اخلاقی را در زندگی و جامعه بشری پیاده می کند و آرمان های انبیا و اولیای الهی را عملی می سازد و عینیّت می بخشد؟ و آیا حوزه های علوم دینی و عالمان فرهیخته و ربّانی، در طول تاریخ، رسالتی جز این می جستند و تلاشی غیر از این داشتند؟
مگر نه این که فلسفه وجودی حوزه ها، تبیین مکتب، پاسداری از اسلام ناب، دفاع از مظلوم، انگیختگی روح عدالت خواهی، عدالت گستری، نشر علمی و عملی فضائل اخلاقی و الهی و فرآورده های دینی و قرآنی، پاس داشت حدود و ثغور شریعت، زنده نگه داشتن امید به عدالت و ایجاد گشایش، برای پاک سازی ذهنی از همه کج اندیشان و ستم هاست؟
مگر عالمان ربانی، نابودی طاغوت ها و ستم شاهان و استقرار معارف و ارزش های ناب محمد صل الله علیه و آله را در همه زوایایش وعده ندادند و خود در عمل، گواه این مدعی نشدند و در آماده سازی مقدمات فرج و رسیدن به حکومت عدل جهانی، جام شهادت را ننوشیدند؟
آری آنان چنین بودند و شاهدانی شدند گویا بر بام تاریخ بشر. گزاف نیست اگر بگوییم کارنامه حوزه ها، جز انتظار فرج نیست. اندک تأملی در تاریخ حوزه های شیعه، درستی این گفته ها را می نماید. بر طبق آن چه که اشاره شد سه رسالت اساسی و مقدس حوزه در عصر انتظار عبارت است از:
1- اهتمام و اقتدا: اسوه گیری از آرمان های مهدوی و سامان دادن زندگی و تلاش حوزوی و سیرت و رفتار عالم دینی و طالبان علم، بر اساس سیره حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه و پرتو گرفتن از آن انسان کامل.
2- وراثت: پاسداشتِ مکتب مهدی، حراست از معارف ناب اسلامی و خرافه زدایی از زلال سیمای مکتب وحی.
3- نیابت: برفراز داشتن پرچم هدایت، نگاهداشت روح عدالت خواهی و ستم ستیزی، سرپرست امت اسلامی در غیبت بزرگ و طولانی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه.
اینک نظری کوتاه به نقش و اهمیت هر یک از موارد فوق می افکنیم:

اهتمام و اقتدا
امام زمان عجل الله تعالی فرجه و انتظار برای حوزویان، نه یک عقیده که زندگی و حیات است؛ حیاتی که تغذیه فکری و مادی آنها، به عنایت او وابسته است هم سرباز اویند، هم برخوان نعمت او، از او چراغ راه می گیرند و رسم هدایت می جویند. مردم نیز به آنها چنین می نگرند.
با این برداشت، متولیان و سازمان دهندگان حوزه، که خود نیز به یُمنِ وجود و عنایت و لطف او، عزّت و سروری یافته اند، بایسته است که خطوط نورانی قامت معنوی آن امام همام را تراز و شاخص سازماندهیِ تشکیلات، بازسازی و بالنده سازی حوزه ها کنند و همت خویش را در پی ریزی حوزه ای که خشنودی مولاست به کار گیرند. رسالت جهانی مهدی را با همه بار معانی اش، دلیل کار حوزه ها کنند. آنان باید حوزه ای بسازند که شاگردانش اوصاف امام عصر علیه السلام را قبله خویش قرار دهند و عشق به او را مسیر خود. اگر مهدی، امام عصر، امام زمان و صاحب عصر و زمان است، آنان نیز، زمان شناس بارآیند و طلایه داران عصر خویش تا بتواند مدیر و هادی قبیله شوند و زمان و روزگار و جامعه و زندگی مردم را بر راستای ویژگی ها و هدف های امام زمان سامان دهند.

وراثت
عالمان ربانی و حوزه های علوم دین در روزگاری که امام زمان علیه السلام از ما چهره پوشانده است، وارث او در نگاهبانی میراث معرفتی دین و ایمان مردمند. بیان احکام، روشن کردن مرزهای اعتقادی، بیرون آوردن معارف، اخلاق، آداب و موازین تربیتی از متون دینی و تأمین دانش های دینی مورد نیاز جامعه اسلامی، بر عهده ی آنان است. آنان در روزگار غیبت، باید محاسن و نیکویی های معارف قرآن و اهل بیت علیهم السلام را به نسل ها بنمایانند و برتری منطق و توانایی اسلام را در برآوردن بهروزی و سعادت بشر، با زبان همان روزگار و با بهره وری از بهترین ابزار پیام رسانی به جهان، برسانند: «العلماء مصابیح الارض و خلفاء الأنبیاء و ورثتی ورثة الأنبیاء». (7)
این وراثت، همان زنده نگه داشتن اسلام بر فراز اعصار است:
در روزگار طولانی غیبت حضرت، شیطان های پنهان و آشکار، تهاجم خود را آغاز می کنند تا پایه های اعتقادی مسلمانان را سست و ایمان آنان را بربایند، تنها پناه گاه مسلمانان، حوزه های علمی و اعتقادی است که باید در خور هر مورد، به دفع و رفع این زیان ها و خطرها بپردازند و با بهره وری از منطق نیرومند وحی، به حفاظت از اسلام بپردازند.
معصوم می فرماید:
لولا من یبقی بعد غیبة قائمنا علیه السلام من العلماء الدّاعین إلیه، و الدّالّین علیه. و الذالبّین عن دینه بحجج الله، و المنقذین لضعفاء عبادالله من شُباک ابلیس و مَرَدَتَه، و من فخاخ النّواصب لما بقی اَحدٌ إلّا ارتَدَّ عن دین الله و لکنّهم الّذین یُمسکون ازمة قلوب ضعفاء الشیعة کما یمسک صاحب السّفینة سکّانها؛ (8) اگر در روزگار غیبت قائم، عالمانی نبودند که ظهور و فرج او را فریاد کنند و مردم را به سوی او ره نمایند و از دین او، با استدلال های محکم، به دفاع برخیزند و کسانی را که ایمان سستی دارند، از ابلیس و پیروانش و از شکار ناصبیان (یورش گران برای ارکان دینی) رهایی بخشند، هیچ کس باقی نمی ماند، مگر این که راه ارتداد پیش می گرفت، ولی آنان، زمام شیعیان را در دست می گیرند، چونان که ناخدای کشتی عقبه کشتی را ....
گل های سرسبد حوزه ها، عالمانی ربّانی، به حق در درازنای تاریخ تشیع، وارثانی امین و هوش مند بودند و از میراث به جای مانده پیامبر و امامان شیعه، نیک پاسداری کردند، در هر دوره ای غبار خرافه را از سیمای زلال دین زدودند و با خرافه و خرافه بافان و خرافه سازان، به ستیز و رویارویی برخاستند، شبهه ها را پاسخی در خور دادند و دماغ شبهه افکنان در دین و ایمان مردم را با برهان ها و استدلال های متین به خاک مالیدند و ایتام آل محمد صل الله علیه و آله را که میراث معنوی و مذهبی شان مورد تاخت و تاز قرار گرفته بود، با رنج های استخوان سوز، طاقت فرسا و مقاومت و درایتی شگفت انگیز، پاس داشتند و توصیه امامان در توصیف وارث حقیقی اهل بیت را تبلور عینی و عملی بخشیدند. سرگذشت جهاد علمی عالمان ربّانی، در طول تاریخ حوزه های علوم شیعه، پر از حماسه ایثار، نستوهی و سرباختگی است. آنان، هم اسلام ناب را پاس داشتند و هم در رویارویی با زر و زور و تزویر حاکمان تاریخ، پرچم سرخ تشیع را بر فرازِ این خاکستان، برافراشته داشتند. نگاهی به سیره و میراث عظیم فرهنگی و علمی عالمان شیعه، گواه این مدعاست. نوشته هایی که هر کدام در پس خود فلسفه ها، رازها، رنج ها و حماسه ها دارند و فصلی پر دامنه از رویارویی علمی و فرهنگی حوزویان و دگراندیشان را فرا روی ما می گشایند.
تنها در میراث داری از غیبت مهدی عجل الله تعالی فرجه و فرهنگ انتظار، صدها عنوان کتاب به دست ما رسیده است که مطالعه و کاوش در چند و چون و خواستگاه پدید آمدن این کتاب ها، تابلویی زیبا از چگونگی مرزبانی و وظیفه داری آنان است. تلاش آنان در پاس داشتِ این اندیشه و فرهنگ سرنوشت ساز و دشمن برانداز، بر تارک تاریخ تشیع، خودنمایی می کند و چشم و دل هر خواننده و تاریخ پژوه را می نوازد. تابلویی که بیش از هزار سال، حماسه، تلاش فکری و فرهنگیِ میراث داری و تکلیف شناسی حوزویان را در عرصه معارف «مهدویت» به نمایش می گذارد. از ابن بابویه، کلینی، شیخ مفید، علامه حلی تا میرحامد هندی، علامه امینی و همفکران و شاگردان او.
در این تابلوی زیبا، شگفتی هایی از جلوداری علمی و فکری، گسترده آگاهی و آزاداندیشی، مرزبانی تا پای شهادت، مبارزه با خرافه و کج فکری و تنگ اندیشی و ... چشم را می نوازد و برای امروز حوزه ها می تواند راهنما و درس آموز باشد.

نیابت
دشوارترین وظیفه و تکلیف حوزه ها در عصر غیبت، نیابت عامه است. بی شک نیابت از امامی که منادی عدالت است به غور و کاوش در اصول و فقه نیست، به کرسی تدریس و انبوه شاگردان و نیز فقط به رساله و مناسک و گرفتن و تقسیم وجوهات و ... نیست.
نیابت، پذیرفتن همه تکالیف اسلامی اعم از علمی، سیاسی، اجتماعی، تربیتی و رهبری است. نیابت از مقوله اقدام و عمل است، نه موعظه و حرف. نیابت، میدان داری و حماسه گستری در برابر دشمن است، نه انزوا گزینی و پس پرده نشینی. نیابت، شناخت زمان و مکان، سیاست های جهانی و اشراف بر حرکت تاریخ و جامعه هاست.
نیابت، در حقیقت، زعامت و رهبری عامه است، رهبری سیاسی، نظامی، فرهنگی و اقتصادی تشیع. پاسداری از شیعه در دریای متلاطم روزگار خود و نگهبان همه ی مرزهای اسلام در برابر هجوم امواج فکرها و فرهنگ های گمراه کننده.)

پی‌نوشت‌ها:

1. سبأ، آیه 18.
2. توبه، آیه 122.
3. ابن ابی جمهور، عوالی اللئالی، ج4، ص 60، به نقل از: نهضت انتظار و انقلاب اسلامی.
4. وسائل الشیعه، ج18، ص 101.
5. بحارالانوار، ج2، ص 5.
6. همان، ج6، ص 5.
7. محمد ری شهری، میزان الحکمه، ج6، ص 466.
8. همان، ص 456.
منبع: نقش اجتماعی انتظار، شماره ی نشریه: 2100

admin بازدید : 3 دوشنبه 28 مرداد 1392 نظرات (0)

انصار و یاران منجی موعود
انصار و یاران مهدی موعود (عج) را مردم پاک باخته و با ایمان و شایسته کرداری تشکیل می‌دهند که با قیام حضرت از مکه، به تدریج به لشکر او می‌پیوندند و با همه‌ی وجود در خدمت اجرای برنامه‌ها و گام‌های بلند اصلاحی آن حضرت قرار می‌گیرند و با دشمنان حق و عدالت، تا محو بیداد و سرشار ساختن زمین و زمان از عدل و داد، پیکار همه جانبه می‌نمایند.
حضرت هنگام حرکت از مکه با ده هزار نیرو از انصار و یارانش همراه هستند و در عراق «سید هاشمی» با دوازده هزار نفر به او می‌پیوندد. علاوه بر انسان‌های شایسته، انبوه فرشتگان نیز یاران او خواهند بود و برای تحقق اهداف و اجرای دستوراتش حاضر می‌شوند. (1)
امام محمدباقر(ع) فرمودند:
«او به تنهایی ظاهر می‌شود، به تنهایی از مسجدالحرام می‌آید، به تنهایی وارد کعبه می‌شود و در حال تنهایی شب را سپری می‌کند. چون پاسی از شب گذشت و چشم‌ها در خواب فرو رفت، جبرئیل و مکائیل و فرشتگان در حالی که صف کشیده‌اند بر او فرود می‌آیند و جبرئیل می‌گوید:
ای سرور من فرمان تو مطاع و امر تو نافذ است.
امام، دست مبارکش را به صورت کشیده و این آیه را تلاوت می‌فرماید:
و مومنان گویند ستایش خدای را که وعده‌ی لطف و رحمتش را بر ما محقق فرمود و ما را وارث همه‌ی سرزمین بهشت گردانید، تا در هر جای آن بخواهیم منزل گزینیم، آن روز (پاداش) نیکوکاران بسیار نیکو خواهد بود.» (2)
آنگاه در میان رکن و مقام می‌ایستد و با صدای بلند بانگ برمی آورد که ای یاران و نزدیکان من! ای کسانی که خدا شما را پیش از ظهور من برای یاریم در روی زمین مهیا فرموده! در حالی که فرمان می‌برید؛ بسوی من بشتابید.


آن‌ها که در شرق و غرب عالم در محراب و یا در رختخواب خود هستند، بانگ مهدی موعود (عج) را می‌شنوند و همگی به سوی او می‌شتابند. چیزی نمی‌گذرد مگر به اندازه‌ی یک چشم بر هم زدن که همگی در نزد او گرد می‌آیند و این اجتماع پرشکوه اندکی پیش از طلوع خورشید اتفاق می‌افتد. (3)
این افراد که شبانه گرداگرد وجود مقدس و نورانی حضرت بقیه الله الاعظم (ارواحنا له الفداه) جمع می‌شوند، همان 313 نفری هستند که امیرالمومنین (ع) و امام صادق (ع) آنان را پرچم دار یاوران آن حضرت معرفی کرده‌اند که بیان گر این واقعیت است که هر یک از آنان دارای توانایی، کارآیی، آگاهی، کفایت، مدیریت و صلاحیت‌های لازم و برای فرماندهی و سازمان بخشیدن به نیروهای طرفدار حق هستند که امام صادق (ع) از آنان تعبیر به «حکم الله فی ارضه» می‌کند. (4)
این 313 نفر که نخستین گروندگان هستند، فرماندهان و وزیران آن منجی موعود خواهند بود، آنان در آغاز، هسته های اصلی نیروها را تشکیل داده و بر عهده دارند و پس از پیروزی برای ارشاد و دادرسی و کارگزاری به سرزمین‌های دور و نزدیک فرستاده می‌شود.
با گردآمدن این گروه دعوت آغاز می‌شود، پس از انتشار خبر آن به محرومان و منتظران، ده یا دوازده هزار نفر، که ستون‌های اصلی انقلاب را تشکل می‌دهند، به سرعت به آن حضرت می‌پیوندند که با اجتماع آنان پاک سازی حجاز آغاز می‌شود. در ادامه‌ی نهضت، توده های انبوه از سراسر جهان به حضرت پیوسته و نبرد حق علیه باطل شروع می‌شود. (5)
امام صادق(ع) فرمودند:
«سیصد و سیزده نفر (به شمار اهل بدر) با او بیعت می‌کنند و او تا هنگام کامل شدن ده هزار نفر در مکه اقامت کرده، سپس رهسپار مدینه می‌گردد».(6)
یاران و نیروهای حضرت از ملیت‌های مختلف تشکیل می‌شوند. در روایات، سخنان گوناگونی در این باره وجود دارد. گاه از عجم به عنوان سپاهیان حضرت نام می‌برند که شامل غیر عرب می‌شود.
برخی روایات نیز، نام شهر و کشورهایی مانند: ایران، یمن، ری، خراسان، طالقان، قم؛ همدان، جابلقا، جابلسا و... را ذکر می‌کنند که سپاهیان از آن جا به یاری حضرت می‌شتابند. گاهی نیز سخن از قوم خاصی مانند: توبه کنندگان بنی اسرائیل، اصحاب کهف، مومنان مسیحی و انسان‌های وارسته ای است که رجعت خواهند کرد (به دنیا باز می‌گردند) و به یاری حضرت می‌آیند.
براساس روایات، هر یک از 313 نفر اصحاب حضرت مهدی موعود (ع) جزو «اوتاد» یا «ابدال» یا «نجبا» و یا «صلحا» می‌باشند.
اوتاد:
جمع «وتد» به معنای «میخ‌ها» است. در قرآن کریم سوره نباء آیه 7 آمده است:
«ما کوه‌ها را میخ‌های زمین قرار دادیم».
برخی با توجه به این آیه گفته‌اند:
می‌توان نتیجه گرفت که اوتاد، مردانی خالص هستند که همچون کوه استوار و در خدمت حضرت مهدی (عج) به سر می‌برند.
برخی نیز گفته‌اند:
اوتاد، چهار تن از اولیاء هستند که همیشه در عالم برقرارند و اگر یکی از آن‌ها بمیرد، دیگری به جای او می‌آید. در صفت اوتاد آمده است: آنان قومی هستند که طرفه‌ی العینی (به اندازه چشم بر هم زدنی) از پروردگارشان غفلت نمی‌کنند، از دنیا مگر قوت روزانه جمع نمی‌کنند و از آنان لغزش و خطایی صادر نمی‌شود. (7)
ابدال:
جمع «بدل» به معنای «جانشینان» است. این تعبیر را در مورد جمعی از بندگان صالح خدا به کار می‌برند که در میان اولیاء دارای مرتبتی مخصوص اند و می‌گویند:
جهان از وجود آن‌ها خالی نمی‌ماند و چون یکی از آن‌ها بمیرد خداوند دیگری را جایگزین وی می‌سازد. (8)
در لغت نامه دهخدا آمده:
ابدال عده ای معدود از صالحان و نیکان و بندگان خالص خدایند که شمار آنان، چهل نفر است و گویند زمین از وجود آن‌ها خالی نمی‌شود جهان بدیشان برپا است و چون یکی از آن‌ها بمیرد، خدای متعال دیگری را به جای او برانگیزد. این قوم به آنچه خدا را از رازها در حرکات و منازل کواکب نهاده، عارفند.
ابدال در مرتبه و جایگاه پایین‌تر از اوتاد هستند که گاهی غفلت از ایشان صادر می‌شود که آن را به تذکره (یاد خدا) جبران می‌کنند؛ ولی عمداً معصیت نمی‌کنند. آنان کسانی هستند که دارای نیت‌های پاک و طبع سخی و خوی نیک اند و همواره به خیرخواهی مسلمانان می‌پردازند و معدن و منشاء برکات و خیرات زمین اند. (9)
نحبا:
جمع «نجیب» به معنای «افراد پاک سرشت و خوش نفس و جوان مرد» است. تعداد نجبا را هفتاد نفر آورده‌اند و گفته‌اند: گاهی نیز می‌شود که بیشتر از این هم باشند. (10).
امام صادق(ع) فرمودند:
«آن‌ها که به حقایق دین تسلیم شدند، اهل نجات خواهند بود و همانا، تسلیم شدگان نجبا باشند.»(11)
ایشان پایین‌تر از ابدال هستند ولی از نظر معرفت از صلحا برترند. (12)
صلحا:
جمع «صالح» به معنای «افراد پرهیزگاری» که به عدالت موصوف اند و گاهی از ایشان معصیت صادر می‌شود، پس آن را به پشیمانی و استغفار جبران می‌کنند.
«چون پرهیزگاران را از شیطان وسوسه و خیالی به دل فرا رسد، همان دم خدا را به یاد آرند و همان لحظه بصیرت و بینایی یابند».(13)
اینان که سیصد و شصت نفرند، هنگامی که وسوسه های شیطانی احاطه‌شان می‌کند، به یاد خدا و نعمت‌های بی پایانش و عواقب شوم گناه و مجازات دردناک خدا افتاده و استغفار می‌نمایند. در این هنگام ابرهای تیره و تار وسوسه از اطراف قلب آنان کنار می‌رود و راه حق را به روشنی دیده و انتخاب می‌کنند. (14)
زمین خالی نیست از قطب، چهار اوتاد و چهل ابدال و هفتاد نجیب و سیصد و شصت صالح، پس قطب مهدی (عج) است و اوتاد کمتر از چهار نفر نمی‌شود، زیرا دنیا مانند خیمه و مهدی (عج) همچون عمود و این چهار نفر طناب‌های آن خیمه‌اند. گاه می‌شود که اوتاد بیشتر از چهار نفر، ابدال بیشتر از چهل نفر، نجبا بیشتر از هفتاد نفر و صلحا بیشتر از سیصد و شصت نفر باشند. ظاهر این است که حضرت خضر (ع) و حضرت الیاس (ع) از اوتادند. پس ایشان به دایره قطب چسبیده‌اند. (15)
همچنین گفته شده:
هر گاه یکی از اوتاد کم شود (از دنیا برود)، بدل آن را از چهل نفر ابدال برمی گزینند و هر گاه یکی از ابدال کم شود، بدل او را از هفتاد نفر نجبا قرار می‌دهند. اگر از نجبا کم شود، بدل او را از سیصد و شصت نفر صلح جایگزین می‌کنند و نیز اگر یکی از صلحا کم شود، بدل او را از سایر مردم انتخاب می‌کنند. (16)
کسی که می‌خواهد از بهترین یاران و جزو سیصد و سیزده تن اصحاب امام زمان (عج) قرار گیرد، باید خود را تزکیه و پاک نماید، به گونه ای که در آینه‌ی وجودش غیر خدا راه نداشته و تمامی نیات؛ اعمال و کردارش برای رضای او باشد. چنین انسانی که دارای مرتبه‌ی بندگی خالص و سراسر وجودش الهی است و عالم را محضر خداوند متعال می‌بیند؛ مطمئناً به درجه‌ی کمال و خلوص رسیده است.
پس اگر مومنی خود را تزکیه نماید و عمل صالح انجام دهد و در اوصاف الهی خود را به صفات خداوند نزدیک کند، به گونه ای که از نظر ایمان توأم به عمل در میان مؤمنین بهترین باشد، امام عصر (ع) او را از صلحا قرار می‌دهد و کسی که در میان صلحا از همه بهتر عمل نماید، مقامش ترفیع یافته و جزو نجبا قرار می‌گیرد و کسی که در میان نجبا بهترین باشد، آن حضرت او را از ابدال قرار می‌دهد. هم چنین برترین ابدال جزو اوتاد قرار می‌گیرند.
بنابراین اوتاد، ابدال و نجبا در هر زمانی جزو سیصد و سیزده نفر یاران حضرت مهدی (عج) هستند و مابقی آن از بهترین صلحا انتخاب می‌شوند تا در پای رکاب ایشان باشند. به راستی چه نعمت و توفیقی بالاتر از این که انسان از بهترین‌ها شود و در رکاب محبوب خویش، خاتم الاوصیاء و منجی جهانیان باشد؟

علایم و نشانه های ظهور منجی موعود
از کتاب‌های معتبر ما مسلمانان، براساس روایت مستند از ائمه‌ی معصومین (ع) مجموعه ای از حوادث و وقایع گوناگون به عنوان نشانه‌هایی که پیش از ظهور حضرت مهدی (عج) اتفاق خواهد افتاد، ذکر شده است که به دو دسته علایم حتمی و غیر حتمی تقسیم می‌شوند.
علایم حتمی:
به نشانه‌هایی گفته می‌شود که در آستانه‌ی ظهور یا سال ظهور حضرت، قطعاً رخ خواهد داد. امام صادق (ع) فرموده‌اند:
«پیش از قیام قائم (عج) پنج علامت حتمی وجود دارد:»
1- خروج سفیانی
2- خروج یمانی
3- ندای آسمانی
4- فرو رفتن سپاه سفیانی در سرزمین بیداء
5- کشته شدن نفس زکیه(17)
1- خروج سفیانی:
امیرالمومنین (ع) در یک روایت جامع، ویژگی‌های سفیانی را این گونه می شمارد:
«نامش عثمان و نام پدرش عنبسه و از تبار ابوسفیان و پسر هند جگرخوار است. او مردی است با قامتی متوسط، چهره ای زشت و کریه منظر و آبله رو، هیکلی ستبر که ظاهرش یک چشم به نظر می‌رسد و از وادی خشک و بی آب و علف» یابس (یکی از نواحی دمشق) خروج می‌کند. (18)
امام باقر(ع) فرمودند:
«سفیانی سرخ رو، زرد مو و زاغ چشم است و هرگز خدا را نپرستیده و هرگز وارد مکه و مدینه نشده است. همواره می‌گوید: خون و انتقام؛ خون و انتقام، آن گاه آتش».(19)
امام صادق(ع) فرمودند:
«سفیانی در ماه رجب خروج می‌کند، شش ماه می‌جنگد و هنگامی که بر پنج ناحیه‌ی شام سیطره یافت، نه ماه حکومت می‌کند. از آغاز قیام تا سرنگونی‌اش پانزده ماه طول می‌کشد. او پلیدترین انسان روی زمین است. همسرش را زنده به گور می‌کند تا جای او را به کسی نگوید».(20)
رسول اکرم (ص) فرمودند: «سفیانی خون آشام است و از درون دمشق خروج می‌کند. کودکان را از دم شمشیر گذرانده و شکم زنان را پاره می‌کند. سپاهی به سوی مدینه می‌فرستد و سه شبانه روز آنجا را غارت می‌کنند، آنگاه به سوی مکه‌ی معظمه رهسپار می‌شوند و در سرزمین بیداء، در کام زمین فرو می‌روند.».(21)
2- خروج یمانی:
امام صادق(ع) فرمودند:
«قیام سه نفر: سفیانی، سید خراسانی و یمانی در یک سال و یک ماه و یک روز است و هیچ کدام به مانند پرچم یمانی بر حق نیست، چرا که به حقیقت دعوت می‌کند».(22)
امام محمدباقر (ع) در باره ی خروج یمانی فرمودند:
«خروج سفیانی، یمانی و خراسانی در یک سال، یک ماه و یک روز است. همانند دانه های تسبیح یکی به دنبال دیگری رخ می‌دهد و وحشت از هر طرف مردم را احاطه می‌کند. وای بر کسی که در برابر آن‌ها جبهه بگیرد. چون یمانی خروج کند، فروش اسلحه به دیگران حرام می‌شود. در میان پرچم‌ها، پرچمی هدایت یافته تر از پرچم یمانی نیست، زیرا او شما را به سوی صاحب فرا می‌خواند. چون یمانی خروج کند، به سویش بشتاب زیرا که پرچم او، پرچم هدایت است و جایز نیست که کسی از او اعراض کند...» (23)
3- ندای آسمانی:
امام محمدباقر(ع) می‌فرماید:
«پیش ار خروج قائم (عج) منادی از آسمان بانگ برمی آورد طوری که اهل مشرق و مغرب آن را می‌شنوند حتی دوشیزگان در سراپرده‌ها».(24)
امام صادق (ع) در این باره فرمودند:
«این بانگ آسمانی همگانی است و هر قومی آن را با زبان خود می‌شنوند. این بانگ در ماه رمضان، در شب جمعه و شب 23 رمضان خواهد بود. منادی برای قائم به اسم و اسم پدرش ندا سر می‌دهد».(25)
امام علی(ع) نیز فرمودند:
«بانگ آسمانی در ماه رمضان افراد بیدار را به وحشت می‌اندازد. خفته‌ها را بیدار می‌سازد و پرده نشین ها از سراپرده‌ها بیرون می‌دوند».(26)
مضمون ندای آسمانی در احادیث و روایات ائمه (ع) چنین آمده است:
«او مهدی آل محمد (ص) است. او امید شماست، از او پیروی کنید، به سوی او بشتابید و با او بیعت کنید. حجت خدا در کنار خانه‌ی خداست. او برانگیخته شد حق آمد و باطل رفت.» (27)
4- فرو رفتن سپاه سفیانی در بیابان:
پیامبر اکرم(ص) فرمودند:
«سپاهی از شامیان به سوی مکه گسیل داشته می‌شود، وقتی که به بیداء (بیابان شن زاری بین مکه و مدینه) می‌رسند، توسط زمین بلعیده می‌شوند».(28)
امام محمدباقر(ع) فرمودند:
«تعداد سپاه سفیانی که در کام زمین فرو می‌روند، هفتاد هزار نفر می‌باشد. آن‌ها برای تخریب خانه‌ی خدا و برای نبرد با حجت خدا بسیج شده‌اند. چون به سرزمین بیداء برسند، منادی از آسمان بانگ برمی آورد: ای سرزمین بیداء نابودشان ساز، پس همه آنان در کام زمین فرو می‌روند، جز سه تن از قبیله‌ی بنی کلب، که آن‌ها نیز صورتشان به پشت برمی گردد».(29)
5- کشته شدن نفس زکیه:
امیرمومنان(ع) فرمودند:
«خون حرام، در روز حرام، در سرزمین حرام، به صورت ناگهانی ریخته می‌شود».(30)
امام محمدباقر(ع) فرمودند:
«نفس زکیه فردی از تبار امام حسین (ع) است. نامش محمد و نام پدرش حسن می‌باشد. برای کشته شدن او آسمانی‌ها و زمینی‌ها به خشم می‌آیند. او در میان رکن و مقام کشته می‌شود. او دقیقاً روز 25 ذیحجه الحرام شهید می‌شود و 15 روز پس از شهادت نفس زکیه، قیام جهانی حضرت بقیه الله، ارواحنا له الفداه، در روز عاشورا آغاز می‌شود».(31)

علایم غیرحتمی
نشانه‌هایی است که با توجه به حکمت خداوند، ممکن است رخ ندهد. البته برخی از آن‌ها اتفاق افتاده و برخی نیز هنوز رخ نداده است. از جمله‌ی آنها می‌توان این موارد را ذکر کرد:
«تفرقه‌ی بنی عباس به خاطر پادشاهی و حکومت دنیایی، کشته شدن سید حسنی، کسوف خورشید در نیمه‌ی ماه رمضان و خسوف ماه در آخر همان ماه که هر دو برخلاف رویه‌ی عادی طبیعت است، حرکت نکردن خورشید از ظهر تا نیمه های عصر، طلوع خورشید از مغرب، نمایان شدن پرچم‌های سیاه از خراسان، ظاهر شدن شخصی مغربی در مصر و حکومت کردنش بر شام، فرود آمدن ترک‌ها در جزیره و رومیان در ساحل، طلوع ستاره‌ی مشرقی که همانند ماه نورافشانی می‌کند و سپس چنان هم می‌شود که گویی دو سوی آن قرار است به هم برسند، سرخی‌ای که در آسمان ظاهر می‌شود و در تمام افق پخش و منتشر می‌شود، آتش بزرگ و شدیدی که در مشرق نمایان شده و سه تا هفت روز در آسمان باقی می‌ماند، پایان سختی‌های اعراب و حکومت کردنشان بر بلاد و خارج شدن از سیطره عجم‌ها، کشته شدن امیر مصر توسط کارکنان آن دیار، نمایان شدن پرچمهای سیاه از مشرق، برخاستن بادی سیاه در ابتدای روز و زلزله ای که منجر به فرو رفتن بسیاری می‌شود، طغیان فرات، جنگ بزرگ فرقیسیا، مسخ شدن فاجران، نداهای سه گانه در ماه رجب، باران‌های فراوان، هراسی که دامن گیر اهل عراق و سوریه می‌شود، غلبه یافتن بندگان بر سرزمین‌های مالکان و سروران، چهره ای که در آسمان در قرص خورشید و ماه برای مردم ظاهر می‌شود، رجعت (برگشتن به دنیا) برخی از مومنان و کافران، و...(32)
پیامبر اکرم(ص) فرمودند:
«وقتی که در ماه رمضان صیحه ای واقع شد، پس از آن در ماه شوال آتش جنگ برافروخته گشته و در ماه ذیقعده مردم برای تهیه‌ی غذا مهاجرت کرده و با هم می‌جنگند و در ماه ذی حجه حجاج غارت شده و خون به پا می‌شود».(33)
و نیز فرمودند:
«بعد از من چهار فتنه بر شما فرود آید، که در اولی خون‌ها مباح می‌شود. در دومی، خون‌ها و اموال و در سومی، خون‌ها و اموال و نوامیس و در چهارمی، آشوبی که کر وکور جهان را مضطرب می‌سازد، آن چنان که کشتی غول پیکر آب‌های مجاور خود را متلاطم می‌کند. این فتنه شام را در بر می‌گیرد و عراق را می‌پوشاند و در جزیره العرب دست و پا می‌زند و مردم تلخی حوادث و فشار و آشوب را لمس می‌کنند، آن چنان که پوست به هنگام دباغی شدن، فشارش را احساس می‌کند. کسی قدرت یک کلمه حرف زدن را ندارد. این فتنه در نقطه ای آرام نمی‌شود مگر در نقطه ای دیگر بیداد می‌کند».(34)
حوادث شش ماه منتهی به ظهور منجی موعود
ماه رجب:
1- باران شدیدی که بسیاری از خانه‌ها را ویران می‌کند.
2- آغاز شورش سفیانی، یمانی و سید خراسانی
3- نمایان شدن یک چهره در قرص خورشید (سر و سینه‌ی حضرت مسیح) ع
4- نداهای سه گانه:
الف- بدانید که لعنت خداوند شامل حال ستمگران می شود.
ب ـ قیامت نزدیک شده است، ای جمعیت مومنان!
ج- خداو ند متعال فلانی را فرستاده است، حرف‌هایش را بشنوید و از او اطاعت کنید!
5- دستی که از آسمان به چیزی اشاره و دلالت می‌کند.
6- توقف خورشید از حرکت به مدت 3 ساعت
7- ماه گرفتگی (خسوف)

ماه شعبان:
1- آغاز خیزش‌ها و فتنه‌ها
2- پراکنده و متفرق شدن جریانات سیاسی

ماه رمضان:
1- کسوف و خورشید گرفتگی غیرطبیعی
2- صیحه ی آسمانی:
الف ندای جبرائیل:
حق با حضرت مهدی (عج) و شیعیانش است!
ب ندای ابلیس:
حق با عثمان (سفیانی) و پیروانش است!
3- ماه گرفتگی و کسوف غیرطبیعی
4- بیعت کردن سی هزار نفر از قبیله‌ی بنی کلب با سفیانی
ماه شوال:
معرکه‌ی قرقیسیا و کشته شدن صد هزار نفر از ستم گران و پیروزی سفیانی.
ماه ذیقعده:
1- قبایل جهت تهیه‌ی آذوقه مسافرت کرده و می‌جنگند.
2- سفیانی در بغداد کشتارگاهی برپا کرده و هشتاد هزار نفر را می‌کشد.
ماه ذی حجه:
1- کشتارگاه کوفه را سفیانی به راه می‌اندازد و علاوه بر بقیه، هفتاد عالم دینی را شهید می‌کند.
2- آشوب‌های منا (تاراج شدن حجاج و دریده شدن پرده های عصمت به حرام)
3- شهادت نفس زکیه در مسجدالحرام و بین رکن و مقام
4- شهادت مرد هاشمی، پسرعموی نفس زکیه و خواهرش و اعدام آن‌ها بر سر در مسجدالنبی (ص).
ماه محرم:
1- جمع شدن سیصد و سیزده یار حضرت در مکه.
2- ظهور حضرت در روز دهم (عاشورا) و خواندن خطبه بین رکن و مقام، بیعت یاران با حضرت و ندای جبراییل.
3- حمله‌ی سپاهیان سفیانی به مدینه و تاراج شهر و تخریب مقبره‌ی مطهر حضرت رسول (ص) و خرد کردن منبر آن حضرت و سرگین انداختن چهارپایان در آن مکان متبرک.
4- فرو رفتن سپاه سفیانی در سرزمین بیداء. (35)

پی نوشت ها :

1. امام مهدی از ولادت تا ظهور، سید کاظم قزوینی، ص 602.
2. سوره زمر، آیه 74.
3. بحارالانوار، ج 53، ص 7.
4. امام مهدی از ولادت تا ظهور، سید کاظم قزوینی، ص 601.
5. موعود نامه، مجتبی تونه ای، ص 779.
6. الارشاد شیخ مفید، ج 2، ص 383.
7. بحارالانوار، ج 27، ص 48- نجم الثاقب، باب نهم، ص 735- موعود نامه، مجتبی تونه ای، ص 139.
8. موعودنامه، مجتبی تونه ای، ص 53.
9. نجم الثاقب، ص 736- کنزالعمال، ج 12، ص 188.
10. موعود نامه، مجتبی تونه ای، ص 729.
11. بحارالانوار، ج 2، ص 122.
12. نجم الثاقب، ص 736.
13. سوره اعراف، آیه 201.
14. اسرار آفرینش اهل بیت (ع)، ص 226.
15. نجم الثاقب، باب نهم، ص 735.
16. اسرار آفرینش اهل بیت (ع)، ص 267.
17. کمال الدین، ج 2، ص 650.
18. کمال الدین، ج 2، ص 651.
19. غیبت نعمانی، ص 306.
20. کمال الدین، ج 2، ص 651.
21. عقد الدرر، ص 73-79.
22. الارشاد شیخ مفید، ص 387- اثبات الهداه، جلد 2، ص 728.
23. غیبت نعمانی، ص 255.
24. غیبت نعمانی، ص 257.
25. کمال الدین، ج 2، ص 650- غیبت نعمانی، ص 257.
26. غیبت نعمانی، ص 258.
27. علائم آخرالزمان پیرامون ایران و طهران، ص 30.
28. منتخب الاثر، ج 3، ص 91.
29. منتخب الاثر، ج 3، ص 91- عقدالدرر، ص 79.
30. غیبت نعمانی، ص 258.
31. علائم الزمان پیرامون ایران و طهران، ص 32.
32. شش ماه پایانی، ص 48.
33. بشاره الاسلام، ص 34- منتخب الاثر، ص 451.
34. روزگار رهایی، ج 2، ص 897.
35. شش ماه پایانی، ص 201-204.
منبع: سرائی، علی؛ (1387) بشارت به منجی موعود: نگرشی تحقیقی پیرامون عقاید ملل، اقوام و ادیان جهان درباره‌ی منجی آخرالزمان (عج)، تهران، موعود عصر، چاپ سوم.

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 4
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 10
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 2
  • بازدید سال : 3
  • بازدید کلی : 59